در مطلع کلام، به نوبهی خودم، لازم میدانم از زحمات سه سالهی جناب دکتر فروغی: نویسندهی
وبلاگ ویستاباد (همین امروز از طریق گوگل با این وبلاگ آشنا شدم)، در معرفی «قهرمان پاکبین»، شاعر بزرگ (و متاسفانه ناشناختهی) ایران زمین، تشکر و قدردانی کنم و به ایشان، از بابت این اقدام بزرگ، صمیمانه تبریک و دست مریزاد بگویم.
جناب فروغی! خسته نباشی... .
اما بعد:
اواخر دیماه 1384، یکی از کتابهای تازه چاپ، بطور اتفاقی بدستم رسید. ابتدا روی جلد کتاب(شکل روبرو) را نگاه کردم، نوشته بود: «کلیّات میرزا قهرمان پاکبین». اسم این شاعر برایم غریب بود و تا آن لحظه به گوشم نخورده بود. کتاب را پشتو رو کردم. در پشت جلد کتاب، قسمتی از دیباچهی دکتر میرجلالالدین کزازی بر این کتاب، درج شده بود:
«... یکی از سخنوران که سزاوار ارج و ارزشش در سخن پارسی شناخنه نیامده است میرزا قهرمان پاکبین است.
«قهرمان» یکی از چند قهرمان سخن پارسی است. سرودههای قهرمان، در روانی و «گفتارینگی» با سرودههای ایرج میرزا پهلو میزنند و از دیگر سوی، در پختگی و پیراستگی، سرودههای ملکالشعرای بهار را فریاد میآورند. این سخنور آتشینزبان نتوانسته از «گردنهی آتش» بگذرد و راهی به دیگر شهرهای ایران که همواره سرزمین اهورایی و سپند سرود و سرواد بوده است و هست، ببرد و در آنها، شناخته آید و آوازه یابد.»
***
کنجکاو شدم تا این قهرمان سخن پارسی را بیشتر بشناسم. جلد روی کتاب را کنار زدم، عکسی از قهرمان و این بیت شعر در زیر عکس، نمایان شد:
«بهر آزادی این قوم به قبرم چو نهند
دیدهام تا به قیامت نگران خواهد بود»
به دلم نشست. بیدرنگ، مروری کوتاه به فهرست اشعار و سپس کل کتاب انداختم و بیاغراق احساسی مشابه همان که جناب فروغی (مصحح کتاب) در مقدمهی کتاب آورده، بهم دست داد:
«...اشعار میرزا قهرمان پاکبین مرا حیرتزده کرد زیرا مملو از مطالب تاریخی و اجتماعی معاصر بود. دیدن و خواندن این مطالب از کسی که حتی یک بار نامش را نشنیده بودم، باور کردنی نبود. شیفتهی اشعارش شدم زیرا حرف دلم بود؛ زبانش شیرین بود. گر چه خود در گذشته بود ولی مرا از گذشتهی دورتر بازداشته به خود میخواند...»
***
برای آشنایی بیشتر با «قهرمان» به سراغ گوگل رفتم و وقتی اثری از این شاعر در گوگل پیدا نکردم، به ذهنم رسید تا در فرصت مناسب، با مسافرت به زادگاه این شاعر بزرگ، گزارشی کامل و مصور تهیه و همراه با کتاب، معرفی کنم. متاسفانه این فرصت به درازا کشید. در خلال این مدت یکی از شعرهای «قهرمان» با عنوان
«هزارها ز فلسطین پیمبرند اما...» را بتاریخ چهارم اسفندماه 1384 در وبلاگم گذاشتم که مورد توجه قرار گرفت.
خوشبختانه در موسم تعطیلات سال نو، فرصتی دست داد و بعد از حضور در دیار «قهرمان» موفق شدم گزارش را در دو بخش: الف- معرفی کتاب ب- گزارش سفر، همانطور که دوست داشتم، تهیه کنم و برای انتشار آن، امروز قبل از ارسال مطالب، نگاهی دوباره به گوگل انداختم و در کمال ناباوری، با
وبلاگ ویستاباد آشنا شدم. وبلاگی که از دیماه 1384 راهاندازی شده و نویسندهاش کسی نیست جز جناب محمدحسین فروغی، مصحح کتاب «کلیات قهرمان». کسی که با تلاشی سه ساله و خستگیناپذیر، موفق شد قهرمانی ناشناخته را رو کند.
باورم نمیشد اما واقعیت داشت. من به خزانه زده بودم! پس معرفی شاعر و کلیاتش را از
وبلاگ ویستاباد بخوانید:
1-
قهرمان پاکبین شاعر نامآور مشروطه 10 اسفند 1384- (کاملترین معرفی)
2-
معرفی قهرمان پاکبین 25 اسفند 1384
من با اجازهی جناب فروغی، برای آشنایی بیشتر خوانندگان با این شاعر و روحیاتش، ابتدا قسمتی از اشعار منتخب، برگرفته از مقدمهی کتاب را در زیر میآورم، سپس به گزارش سفر و انتشار عکسها میپردازم.
1- قهرمان پاکبین که بود؟
الا ای که خوانی بیان مرا / نبینی از این پس نشان مرا
مگر از سخن پی به حالم بری / به حالم کنی از سخن داوری
2- تاریخ تولد:
نود و شش پس از هزار و دویست / رفته از سال هجرت قمری
کامد از عالم عدم به وجود / «قهرمان» چون ستارهی سحری
3- مخالفت با تعصب و خرافات:
تعصب را مبر ز اندازه بیرون / مده ما را فریب و مکر و افسون
تعصب ضد صلح و اتفاق است / تعصب مایهی جنگ و نفاق است
اگر باریکبین و تیز هوشی / چرا در دین تعصب میفروشی
*
ز جهل و خرافات اگر وارهیم / به اصلاح کشور مهیا شویم
*
اگر شیخم نویسد حکم تکفیر / بگو زحمت مکش ضیق مجال است
من از راه حقیقت میزنم دم / تو را بیهوده با من قیل و قال است
4- مخالفت با نظام اشتراکی:
گرفتم اشتراکی گشت دنیا / چه گویم امتیاز عقلها را؟
طبیعت شیر را شیر آفریده / چه تقصیر آن شغال بینوا را؟
غرض این کوچه بنبست است و باید / ز حد خود برون ننهاد پا را
5- علت عقب ماندگی:
زلف معشوق پریشان ز پریشانی ماست / خانه مخروبه و ویرانه ز ویرانی ماست
نقشهها گر غلط افتاد نرنجیم ز کس / کاین عمل منبعث از غفلت و نادانی ماست
شِکوه تا چند نمائیم ز بیداد رقیب؟ / درد اینجاست که جانانهی ما جانی ماست
6- نصیحت به حکومتیان:
در این جهان پر آشوب زندگی کردن / عزیز من نظری عاقلانه میخواهد!
به دست دشمن بدخواه بهانه کمتر ده / که خصم چالش ما را بهانه میخواهد
7- نقد جامعه:
سرمایهدار نادان غافل بود که پولش / مدیون دستِ زور و مرهون احتکار است
قومی که کار و کوشش کردش عزیز چندی / از تنبلی هم اکنون بین تا چه پایه خوار است
هر تنبل و لشی را اشراف نام دادیم / این خوی پست یا رب! ما را چرا شعار است؟
8- انتخابات:
نا لایقان به مجلس شورا کشند رخت / هر چند جِد کنیم به تجدید انتخاب
این انتخاب بهر وطن سمّ قاتل است / عاقل کند ز شربت مسموم اجتناب
9- اساس خرابی مملکت را تهران و تهراننشینان میداند:
هر فسادی که در این ملک به پا شد ز اوّل / همه دیدند که سرچشمه ز تهران دارد
*
ملّت ار مصلحت خویش ز تهران طلبد / گوسپندیست که اصلاح ز گرگان طلبد
*
دزد در گردنه رسواست ولی در مرکز / جامه صابونزده، صد دزد به هر رهگذر است
10- مبارزه با ظلم:
گویند چو بیداد کند شاه به ملکی / در سلطنت شوم وی امکان بقا نیست
بیدادگری شیوهی زشتیاست به عالم / ظالم خطرش هرگز کمتر ز وبا نیست
*******************************************************************
و اما گزارش سفر:
زادگاه «قهرمان پاکبین» روستاییست بنام «آورزمان»، بین شهرهای نهاوند و ملایر. من حرکت را از مسیر شرق به غرب (مسیر ملایر به نهاوند)، تشریح میکنم. (البته از طریق جادهی بروجرد نیز به نهاوند میروند منتها این روستا در آن مسیر نیست.)
در این مسیر، در ابتدا جادهی نهاوند و بروجرد مشترکند اما بعد از پنج کیلومتر، جادهی نهاوند به سمت راست جدا میشود (تابلوهای بزرگ راهنما برای نهاوند و آورزمان نصب شده). این جاده را اگر مستقیم ادامه بدهی، بعد از بیست تا بیستوپنج کیلومتر، تابلوی ورودی روستای آورزمان را میبینی(شکل زیر) که خانه و مزار این شاعر بزرگ در همین روستاست.
الف- برای پیدا کردن مزار «قهرمان» کافیست، جادهی اصلی را تا انتهای روستا ادامه داده و بعد در سمتِ راستِ جاده(چسبیده به جاده)، به تابلوی قبرستان روستا و عکسهای زیر دقت کنی.
[نوشتهی روی سنگ قبرش:]
درود بر روح پاکبین
ای دوستان! چو بر سر گورم گذر کنید
این خاک را ز چشم گهر بار، تر کنید
حال مرا به زیر لحد بنگرید و پس
بر حال خویش دیده و خاکی به سر کنید
بی زاد و توشه من به سفر رفتم و شما
فکری برای راحلهی این سفر کنید
عفو کریم میکند البته کار خویش
آن به کزین معامله صرف نظر کنید!
ز اسرار قهرمان، کسی آگه نمیشود
بیخود چرا دماغ خرد را پکر کنید!
آرامگاه ابدی شاعر توانا قهرمان پاکبین
فرزند حسینقلی بیگ تاریخ فوت
10/7/1326 خورشیدی
ب- و اما برای دیدن خانهی«قهرمان» باید به سمت چپِ جاده رفته، داخل روستا شوی. خانهی قهرمان در جنوبیترین نقطهی روستا، بالاتر از مسجد اباالفضل(این روستا سه مسجد بزرگ دارد) در کوچهی «باغها» و در محلهای مشهور به «محلهی بالا» است.
عکسهایی از خانهی قهرمان: