رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
مسافرت آبگوشتی!
اوایل؛ مثلاً 10- 15 سال پیش، به ضرب و زور و بعد از کلی خواهش و تمنا،
افتخار می‌داد و چند روزی از سال را با دست پر به خانه بچه‌هاش می‌رفت.

10 سال پیش، وقتی روزهای ماه به 25 می‌رسید، بی‌دعوت و با دست خالی به
خانه‌‌ بچه‌ها می‌رفت و در آخرین روز ماه، بسرعت به خانه‌اش برمی‌گشت.

5 سال پیش، از بیست‌‌ام به خانه بچه‌ها می‌رفت.

امسال از پانزدهم به خانه بچه‌ها رفت.

می‌فهمم؛
«سرجمع وضع معیشت‌اش بهتر شده!»

***

آهان! مسافرتهای نوروزی امسال بیشتر شده بود و خانواده‌های مسافر از فرط
خوشی، در کنار آثار باستانی، بصورت گروهی آبگوشت! بار می‌گذاشتند.