خوش قد و بالا و کمی پُر چانه
به هر کی خر نیست، میگه: «هی بزغاله!»
مثل فشنگ تند میدوه کره خر!
با همه ناکس میذاره سربهسر
مرغ و خروس، تولهسگو گوساله
شاکیان از دستِ گُل ﺁلاله!
عصری در ﺁغلخانهی خانخاله
گیر داد بود به ساحَت مقدّس بزغاله:
×××
شنیدستم که معمع کردهای دوش
ننهم بشنیده این را با دو تا گوش
خدا مرگت دهد تا شاد گردم
ز دست مع معات آزاد گردم
«جوابش داد: کای حیوان دربند!»
«چرا از مرگ من هستی تو خرسند؟»
«علاجی کن که دیگر خر نباشی»
«کشیدن بار را در خور نباشی»
و گرنه تا تو عرعر میکنی ساز
چه من، چه هر بزی، معمع کند باز (-: