رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
شاید؛ دل کند یاد
در  سفر رئیس‌جمهور ایران به امارات صورت گرفت:

شیخ زاید: ها، ممو، سه‌لام! اومدی اینجا که مثلاً چی بشه؟
محمود: اومدم یه پرس خوراک سوسمار با هم بزنیم تو رگ. زایه‌جون!

شیخ زاید: ها، ولک، خوش اومدی. قدم‌ت رو تخم چشام؛ اما ولک مگه نمی‌دونی؟ از وقتی که اغذیه مک‌دونالد اینجا راه افتاده دیگه لب به سوسمار نمی‌زنم.
محمود: اِه. من فک کردم ساختِ شهرهای تجدیدشونده بخاطر اثراتِ فسفرای سوسماره.

شیخ‌ ‌زاید: نه مموجان. بخاطر فلوس‌های ایرانیه. حالا بیا این سوویچو بگیر یه دوری بزن بعدش بیا بالای برج‌العرب برای شام و صفا، دیر نکنی ها. برگشتنی دوتا وزنه‌ی سنگین هم ببند پاهات، اون بالا باد نبردت!
محمود: باشه زایه! تو هم شلوار بپوش که یهویی باد بد‌حجابت نکنه! 

شیخ ‌زاید: باشه، شلوار می‌پوشُم ولک، اما بشرطی که شلوار سه‌لنگه برام جور کنی!
محمود: زایه‌جون!  شلوار سه لنگ می‌خوای چکار؟

شیخ‌زاید: دوتا لنگشو می‌خوام برا دولنگم؛ سومی هم می‌خوام برا شلنگم! D؛
محمود ):

***
بر خلاف سفرهای قبلی، من فکر می‌کنم سفر رئیس‌جمهور به کشورهایی مثل بحرین، قطر، امارات و بخصوص منطقه‌ی دوبی، اثرات بسیار مثبتی در ﺁینده ایران، بویژه از لحاظ اقتصادی بجا می‌گذارد. دقیقاً مثل مسافرت مظفرالدین‌شاه به اروپا، که بنظرم همین عامل موجب سماجتش در تشکیل مجلس شورا و زمان‌بندی برای تهیه قانون اساسی شد.
به هر حال همین «دیدن‌» و چشم‌و هم‌چشمی با همسایه، موجب می‌شود تا «دل» چیزهایی را یاد کند و فکر به کار بیافتد: وقتی سوسمارخورها با پول ایرانی می‌‌توانند؛ پیست اسکی در کویر، جزایر مصنوعی ﺁنچنانی، و شهرهای تجدیدشونده بسازند چرا ما نتوانیم با پول ایرانی و این‌همه نیروی متخصص چنین کاری را کنیم!؟ براستی چرا؟ و غیر از سوءمدیریت چه مانعی وجود دارد؟