آمارهای کارشناسان و نظراتِ عاقلان به کنار؛
چند ماه قبل طرفداران بچهزایی، خودشان اعلام کردند که در سفرهای استانی، 50% از درخواستهای انبوه مردم، مربوط به اشتغال بوده و 50% باقیمانده، بترتیب مربوط به کمکهای بلاعوض، وام و مساعدتهای اداری.
حال با همین آمارهای خودشان، با کدام ملاک، ملت را به بچهزایی ترغیب میکنند، من که نمیفهمم!
گویند حاکمی را که در سفرهای استانی؛ رعیت، از شدتِ بدبختی و فقر، خجالت را کنار گذاشته، گروه گروه عریضهبدست به دیدنش آمده گفتند: «مملکتمان روی گنج خوابیده اما؛ با این همه سگدو زدن، نمیتوانیم شکم زن و دو بچه را سیر کرده و در آپارتمانی 40 متری سکنی گزینیم.» حاکم گفت: «میخواستید بیشتر بچه بزائید!»
ورژن اصلی ماجرا از زبان سعدی:
هارونالرشيد را چون بر سرزمين مصر، مسلم شد گفت: بر خلاف آن طاغوت فرعون كه بر اثر غرور تسلط بر سرزمين مصر، ادعاى خدايى كرد، من اين كشور را جز به خسيسترين غلامان نبخشم. از اين رو هارون را غلامی سياه به نام خصيب بود؛ بسيار نادان بود، او را طلبيد و فرمانروايى كشور مصر را به او بخشيد. گويند: آن غلام سياه به قدرى كودن بود كه گروهى از كشاورزان مصر نزد او آمدند و گفتند: پنبه كاشته بوديم، باران بىوقت آمد و همه آن پنبهها تلف و نابود شدند. غلام سياه در پاسخ گفت: «مىخواستيد پشم بكارید!»
اوفتادهست در جهان بسيار
بىتميز ارجمند و عاقل خوار
كيمياگر به غصه مرده و رنج
ابله اندر خرابه يافته گنج