زاده شدن محمود اندر بلاگچـو
محمــــود زاده شد اندر بـلاگ..........
پدرخواندهاش سـیـنـه را کرد چــــاک
همی گفت: «کاین روز فرخنده باد.......... دل بـد ســگالان مـا کـنده بـــــــــاد»
«تیقربان! شوم، ای فدایت
خودم .......... بـگـو جـانِ بـابـا، چـرا این شــدم؟»
چنین تا برآمد بلاگش
نیــــــــــــوز.......... روان گشت شیشک بسویش هنــوز
یکی گفتش ای ابلهِ بیســــــواد.......... مگر هر کوارتر توان گفت جز یک جواد!
یکی دیگر از دور با فـاصــــــــــــله.......... ندا داد: «هیهات، نیمفـاصــــــــــلـه!»
پس از ذکر خیرِ سواد و جـــــــواد.......... شــــنـیدم یکی یـاد کـرده ز ریـغِ زیـاد
یکی دیگر از فونت کرده گــِـــلـــه.......... «محمـودجان! شبیه خودت فـلـفـله»
یکی هم ز الواط در وبـــــــــــگـذر.......... بـه در کـرده یـک چـیــزکـی در نـظـــر:
«شِنفتیم کولاک کرده بلاگت دَدَم.......... هوس کـــردم از ایـنورا ســـــــر زدم
اگـر وقـت کـردی بهـم ســـر بـزن.......... نه با شـاخ، «بیمعرفـت، سـر نزن!»
و گـر لینـک دادی مرا کن خــبــــر.......... بلیـنکم کـه زودتـر ز مرگـت خـبــــر!»
نهان گشت کامنتِ فـرزانــــــگـان.......... پراکنده گشت کام دیوانــــــــــــــگـان
من از فونت و لینک و سواد و جواد.......... نگویم سخن جز به عشق مــــــــواد:
«دو هـفـته گذشته کـجایی ممل؟.......... منم اشــغری، ای خدای عـــمــــل!»
×××××
• تی قربان: فدایت شوم به لهجه شمالی
• کوارتر: یک ربع ساعت، پانزده دقیقه
• ریغ زیاد: نوشتهی کیلوئی و بدبو!
• با تشکر از فردوسی