بعد از موافقت اسرائیل و حزباله با قطعنامهی 1701 و اجرای آتشبس از سوی طرفین، اسرائیل خودش را طرف پیروز معرفی کرد و
آقای بوش هم گفت: حزب الله بدون آنکه تحريک شود دست به حمله به اسرائيل زده و در مقابل متحمل شکستی اساسی شده است. از طرفی به محض انتشار متن قطعنامه، منوچهر متکی وزیر خارجه ایران آن را یکسویه و در جهت تامین منافع رژیم صهیونیستی قلمداد کرد اما بعد از موافقت حزباله با قطعنامه و بعد از آنکه
حزباله اعلام کرد که به يک «پيروزی تاريخی و استراتژيک» در نبرد با اسرائيل دست يافته، احمدینژاد هم گفت که اسرائیل به لبنان تجاوز کرده و در مقابل متحمل شکستی اساسی شده است. و اما بعد از این مقدمهی روشن!:
در جایی خواندم که عالمی بزرگ به فرزندش نصیحت کرد: «فرزندم! آنقدر درس بخوان که نیازی به تقلید از دیگران نداشته نباشی». و ایضاً شنیدم از بلاگری که به دوستش پیشنهاد کرد: «دوستِ عزیز! آنقدر مطالعه و تفکر کن که؛ تحت تاثیر تبلیغات، مجبور به بلغور کردن حرفهای دیگران نباشی».
×
روزی «مومه*» از جایی میگذره میبینه که فردی پررو، زیر دستوپای فردی قلدر افتاده و بدجوری کتک میخوره. «مومه» به رسم محل، اولش فقط دعوا را تماشا میکنه اما بعدش متوجه میشه که نه بابا، انگار این دعوا راستراستکی و تمام عیاره! پس فوراً با کمک چند رهگذر، فرد قلدر را از روی نعش اون بدبخت جدا و دور میکنند. چند لحظه بعد فرد پررو از جا بلند میشه نگاهی به دور و بر میکنه و (به شیوهی لاتهای پیروز در میدان) کتش را پس از تکاندن روی شانه میاندازه و به «مومه» میگه:
« دیدی چکارش کردم، فکر کرده که میتونه منو زیر بندازه».
مومه هم در جوابش میگه: « آره، تو زیر نبودی چون زمین زیرت بود و تو وسط!»
×××
آتش در لبنان فعلاً بس شده و هر کس به فراخور، در این 34 روز به حقایق یا شبهحقایقی رسید. برای من مهمترین نکتهی این درگیری همان دو ساعت اولیه بود؛ یعنی لحظهای که دو اسرائیلی توسط حزباله ربوده شدند تا لحظهای که اسرائیل حملهی گسترده به لبنان را آغاز کرد. فاصلهی بین این دو لحظه فقط و فقط دو ساعت طول کشید؛ یعنی مدت زمانی کمتر از آنچه برای کشک خریدن لازم است. قبول نداری؟ امتحان کن!
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
* مومه: شخصیتی بذلهگو