رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
عشقم پول!
آقا! این بچه‌ی ما دیروز خیلی پکر بود. کاشف بعمل آوردم دیدم که موضوع فوتبالی و سرخآبیه. موضوع از این قراره که تلویزیون، علی انصاریان(بازیکن متعصب! و سابق پرسپولیس) را در تمرینات استقلال! نشان داده و همین امر؛ بعد از آن همه «عشق»، و «تعصب»‌ی که این بازیکن نسبت به تیم پرسپولیس و هوادارانش اظهار کرده بود، موجب شده تا بچه‌ی ما دچار «بحران فهم!» شود. او حتی بعد از صحبتهای کارشناسانه‌ام! نمی‌توانست این تناقض را درک کند. حالا باید چکار می‌کردم؟
در آن مخمصه‌ی توجیه و بحران پذیرش، فکری به ذهنم رسید. یک دسته پول گذاشتم توی جیب‌ش و بدون «تعصب» نسبت به پول، فرستادمش تا بخاطر باباجون!،«عشق» کنه. اولش تعجب کرد اما وقتی برگشت انگاری مطلب را گرفته بود چون دیگه پکر نبود و بعدشم نسبت به صحبتهای اون استقلالیِ سابق* که حالا پرسپولیسی شده، هیچ حساسیتی نشان نداد.
×××
حکایت کنند از یک اصفهانی** که «دَم» پس نداده! چندان که در گذر به انتظار نعش‌کش، دراز به دراز افتاده و عابران به بهانه‌ی کفاره، سکه‌های بی‌مقدار بر سر و رویش کوبند و مُرده همچنان دَم بَر نارد. ظریفی از آن حوالی می‌گذشت، بر بالین جسد حاضر شده، از عابران اصل و نسب‌ش پرسید. گفتند: خدا رحمت‌ش کناد، کسانش نشناسیم، همین‌قدر دانیم که اصفهانی‌ست و بس. گفت: کسانش دگر نخواهم که همین یک کلام هستش بس!. بی‌درنگ دسته‌ای اسکناس بر مشامِ وی مالیده، چندان این کار ادامه داد تا مُرده «دَم» پس داده، زنده شد و لختی بعد شاد و شنگول جستن آغازید. گفتندش: حکمت چه بود؟ گفت: مگر ندانی که پول زنده کند هر اصفهانی، و آرام کند قلب‌ش درثانی.
«عشق»، «تعصب»، سیری چند؟ بچه‌جان!
دسته‌ای از پول به جیب‌ت رسان
پول، پول، پول، ندیدی چه سان
زنده کند خلق به نصف جهان

××××××××××××××××
* نیکبخت: دوست دارم در پرسپولیس نزدیک به دروازه‌ی حریف بازی کنم تا بتوانم به تیمهای مقابل(منظور تیم سابق‌ش استقلال) گل بزنم.
** محض احتیاط و برای جلوگیری از سوءتفاهم ذکر می‌کنم که منظورم گوشزد و هیچکدام از بلاگرهای اصفهانی نیست. کاش می‌شد برای هر مطلب نیاز به توضیحاتی این‌چنینی نداشتیم.