رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
هفت شین ترشید‌گی یا دروغ سیزده!
بعد از چند روز تعطیلی و مسافرت قصد داشتم در اولین نوشته‌ی سال جدید به معرفی شاعری بزرگ اما ناشناخته و کلیاتش(که اخیراً چاپ شده) بعنوان منبعی ناب برای بررسی تاریخ معاصر بپردازم ولی انگار سال سگ، بدون پاچه‌گیری فتیره;
حالا چی شده؟
بعد از ظهر برای به‌روزشدنم به بلاگ‌نیوز سر زدم و با «هفت شین ازدواج» از طریق وبلاگ لقمانعلی آشنا شدم.
در مقدمه‌ی شرایط آمده بود:
«متن کامل شروط ضمن عقد هدیه نوروزی «زنستان» برای همه زنانی است که قصد ازدواج دارند. شما هم می‌توانید با انتشار این متن در سایت‌ها، وبلاگ‌ها و یا توزیع آن از طریق پست الکترونیکی و نسخه‌های چاپی به رواج آن در جامعه کمک کنید. شاید این چند خط بهترین هدیه برای زوج‌های جوانی باشد که می‌خواهند زندگی‌شان را بر مبنای برابری بنا کنند.»
*
بر اساس منطق و فلسفه‌ی مسمائی!‌ در جایی که لقمانعلی بال گشاید، از ذرّاتعلی نظر نشاید، اما به هرحال;
با دقت در هفت شرط ازدواج (بخصوص بند 6*) و جایگاه نویسنده (کمیته‌ی حقوقی) بنظرم:
1لف- این شرایط بیشتر به دروغ اول آوریل و به تعبیری دروغ سیزده‌بدر می‌ماند و بنظرم خیلی زود دستشان را خواندم.
ب- در غیر این‌صورت، با عرض معذرت بنظرم صادرکنندگان و امضاکنندگان این هفت شین مشتی دخترهای ترشیده و ناقص‌العقل هستند که بدون شناخت از جامعه‌ی هدف و با نیتی شرخواهانه، نه هدیه‌ی نوروزی بلکه «هفت‌شین ترشید‌گی» را به دوشیز‌گان تقدیم کرده‌اند.
*
امروز عصر مردی روستایی مهمانم بود، سوادش فقط پنج کلاسه. وقتی حکایت هفت شین را شنید، پوزخندی زد و فی‌المجلس گفت:
یه کشاورز خسته و کوفته از کارهای صحرا عصر بخانه برمی‌گرده. زنش با شنیدن صدای پای شوهر، سماورو خاموش می‌کنه و از کنار سماور بلند می‌شه و با حالتی خسته، جارو بدست می‌گیره:
- مرد: آهای، گل‌پری! یه چای بریز، خیلی خسته‌ام.
- زن: آهوم، دستم گیره، از صبح که بلند شدم هنوز ننشستم، خودت چای درست کن.
مرد خسته و کوفته به سماور نزدیک می‌شه، نگاهی به داخل سماور میندازه می‌بینه آب نداره، دستی به دیواره‌ی سماور می‌کشه می‌بینه داغه، دوزاریش میفته. آهی می‌کشه و خطاب به سماور طوری که زن بشنوه می‌گه:
«ای بیچاره! تو دیگه چرا تب کردی؟ مگه مثه من از صبح تا شب جون کندی!؟
**************************************************
بند6- حق انتخاب مسکن و تعیین شهر یا محلی که زندگی مشترک در آنجا ادامه پیدا کند با زوجه خواهد بود.
توضیحات:
1- امروز؛ یعنی 22 فروردین 1384، متوجه شدم که نویسنده‌ی هفت‌شزطِ ازدواج، «کمیته‌‌ حقوقی»؛ یعنی مرجعی متشکل از دو یا چند فکر، نبوده بلکه نویسنده‌ی مطلب، خانمی محترم بنام زهره ارزنی بوده که علیرغم مخالفتهای منطقی، مجدداً بر نظراتِ خویش تاکید نموده است.
2- از آنجا که به خرد جمعی اعتقاد دارم، اصلی‌ترین دلیل مخالفتم این بود که باورم نمی‌شد کمیته‌ای متشکل از دو یا چند فکر چنین شزطهایی را صادر کرده باشد.
3- گردانندگان محترم نشریه‌ی وزین زنستان، اگر از همان ابتدا نویسنده را مشخص می‌کردند، مطمئن باشید من یکی طبق روال، حداکثر به درج نظری بر پای نوشته اکتفا می‌کردم و هیچگاه بر آن نمی‌تاختم. یک فرد هر طوری که دوست دارد می‌تواند بنویسد. به من چه؟ اما وقتی یک فکر به کمیته آنهم از نوع حقوقی‌اش انتساب داده شد انتظار می‌رود از حداقل معیارهای منطقی برخوردار باشد!
4- نوشته‌ی فوق، واکنش طبیعی‌ام بعد از مطالعه‌ی هفت شرط بوده، نه نویسنده را می‌شناختم و نه ملاحظه‌ی کسی یا گروهی را کرده‌ام. این را بدان جهت گفتم تا محققان بدانند واقعی‌ترین نظر همین است.
5- بعد از مشخص شدن نویسنده‌ی هفت شرط، و بلاموضوع شدن مخالفتم بدین شکل، قصد داشتم این نوشته را پاک کنم اما به حرمت لینکهایی که بدان داده شده صرفنظر کردم. به هر حال هر گاه احساس کنم این نوشته موجب رنجش خاطر خانم ارزنی شده، خودم را نمی‌بخشم.
6- بعنوان فردی که در مقاطع مختلف از حقوق زنان دفاع کرده‌ام، طرح مسئله بدین شکل را موجبِ ضربه به زحماتِ طرفداران حقوق زن می‌دانم.
7- در مملکتی که بخاطر میزان مهریه، خیلی از ازدواجها سر نمی‌گیره، طرح این شرایط یعنی چه؟
8- پیشنهاد می‌کنم بجای این زرنگ‌بازیها، بدنبال این باشید تا رمز ازدواجهای موفق را پیدا و معرفی کنید.باور کنید مردها بی گناه هستند.
9- و کلام آخر اینکه، اگر خانمم قبول کند تا از راه شرافتمندانه! خرج زندگی را بدهد، هفت شرط که سهله؛ هفتصد شرط را چشم‌بسته امضا می‌کنم.

برچسب‌ها: