رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
هفت سین اسلامی!
هفت سین
از فردای رفراندوم هسته‌ای! تا پریشب، این بچه‌ی ما (دبستان می‌ره) هر شب بدون استثنا نیمه‌شب- مثل جن‌زده‌ها- از خواب می‌پرید و با مشت‌های گره کرده، داد می‌زد:
«انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست»
منم بعد از خوراندن آب بهش می‌گفتم:
«عزیزم! مگه کسی غیر از این گفته!»
بعد نگاهم می‌کرد، لبخندی می‌زد و با آرامش می‌خوابید.
*
این ماجرا هر شب تکرار می‌شد تا اینکه دیروز به ذهنم رسید- به زبان خودش- داستان را براش تعریف کنم. زیر بغلش را گرفتم، روی لبه‌ی میز نشاندم و «داستان هسته» را با شعر، صحبت، شکل و ادا حالی‌ش کردم و در پایان، عکس‌های استراو و رایس را نشانش دادم و توضیح دادم که هیچ بنی بشری با انرژی هسته‌ای ما مخالف نیست:
- ببین عزیزم! حتی اینا (صاحبان عکسها) می‌گن که «انرژی هسته‌ای حق مسلم ایران است.»
- پدرجون! آخه معلم تربیتی می‌گه با مشت‌های گره کرده بلند شعار بدین که...
- به به! چه خوب! برای خودتون تو مدرسه شعاربازی می‌کنین، خوش بحالتون.
- یعنی اینم یه بازیه.
- آره عزیزم! می‌خوای بازی کنیم.
- بله
نزدیک به یک ساعت دو نفری شعار دادیم، جیغ ‌زدیم، و خندیدیم و نتیجه‌اش این شد که دیشب بچه بدون کابوس خوابید.
*
سوال) حالا اینا که گفتی چه ربطی به هفت سین اسلامی داشت؟
جواب) تا اینجاش ربطی نداشت اما امروز عصر;
- پدرجون! دفترم رو ببین، معلم تربیتی امروز اینارو گفته:
«کسی که در عید نوروز، هفت سین (هفت آیه‌ای که اولش سین است) را با گلاب و زعفران و مشک عنبر به ظرف چینی بنویسد و آن را بشوید و آبش را بخورد تا سال آینده تمام بیماری‌ها و دردها از او دور شود.»
سلامٌ قولاً من رّبِ رّحیم
سلامٌ علی نوحٍ فی‌العالمین
سلامٌ علی موسی و هارون
سلامٌ علی آل یاسین
سلامٌ علیکم طِبتم فادخلوها خالدین
سلامٌ علی ابراهیم
سلامٌ هی حتی مطلع‌الفجر
*********************************************************************

«علاجی کن که دیگر خر نباشی»
------------------------------
خری با صاحب خود گفت در راه ....................... که ای بی‌رحم ِ بی‌انصافِ بدخواه!
مرا تا چند زیر بار داری؟ ................................ مرا تا چند با جان کار داری؟
خدا مرگت دهد تا شاد گردم .............................. ز بند محنتت آزاد گردم
جوابش داد: «کای حیوان دربند! ........................ چرا از مرگ من هستی تو خرسند؟
علاجی کن که دیگر خر نباشی .......................... کشیدن بار را در خور نباشی
و گرنه تا تو خر هستی، بناچار .......................... چه من، چه دیگری، از تو کشد کار»
بلی تا ملتی در خواب باشد ................................ فرو در رنج و پیچ و تاب باشد
چو نبوَد ملتی از خواب بیدار ............................. نبیند پشت خود را خالی از بار
وگر همت کند بیدار گردد ................................. ز آزادیش برخوردار گردد
دگر جور و ستم بر او روا نیست ........................ به مرد زنده‌دل جور و جفا نیست
کم از خر، ملتِ خواب و خمود است .................... که دائم زیر شلاق عنود است‌
((((((((((( سروده‌ی قهرمان پاک‌بین )))))))))))