رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
در باب طنز

طنز


اگر آینه‌ای را مقابل روی کسی بگیرند که صورتی ناشسته و کثیف داشته باشد، بی‌آن که سخنی بر زبان آورند، توجه او را به کثیفی صورتش جلب خواهند کرد. حالا اگر آینه‌ای را تصور کنیم که بدی‌ها و زشتی‌ها را بزرگتر و زشت‌تر از آنچه هست، نشان دهد، هر بیننده‌ای را بش از پیش به آن بدی‌ها و پلیدی‌ها متوجه خواهد کرد. طنز نیز نوعی نوشته است که مانند آینه، هر نکته‌ای را بزرگتر از اندازه‌ی آن نشان می‌دهد، اما با خنده آمیخته است؛ خنده‌ای که برای مسخرگی یا شادمانی نیست، بلکه «خنده‌ای است تلخ و جدّی و دردناک و همراه با سرزنش و کوفت.»
از این رو، یک «طنز» ممکن است بآسانی با یک «هَجو» یا «هَزل» اشتباه شود، در حالی که میان هجو و طنز، تفاوتِ بسیار وجود دارد. «هجو» برای اصلاح زشتی‌ها، نیست و تنها برای تباه کردن شخصیتِ کسی نوشته می‌شود؛ بدین صورت که در هجو، عیب‌های یک شخص با کلمه‌های نیش‌دار و همراه با ناسزا گفته می‌شود و حتّی عیب‌ها و زشتی‌های ظاهری و باطنی که در وجود وی نیست، به او نسبت داده می‌شود. هدف نویسنده یا سراینده‌ی هجو، تنها این است که تا سر حدّ امکان، شخصیّت کسی را –که در نظر دارد- خُرد و لجن‌مال کند تا آتش دشمنی و انتقام و حسادتِ خود را فرو نشانَد. در نتیجه، چنین نویسنده‌ای هرگز مایل نیست که شخص مورد کینه‌ی وی پاک و بی‌عیب باشد؛ در حالی که طنزپرداز، دور از هر گونه خودخواهی و غرض‌ورزی، هر گونه پلیدی و نادرستی را با تازیانه‌ی خنده و تمسخر در هم می‌کوبد تا بر ویرانه‌ی آنها، پاکی و خوبی و انسانیّت مجال رشد پیدا کند. کسی که طنز می‌نویسد، دوست و دشمن نمی‌شناسد؛ «با هر چه مُرده و کهنه و واپس مانده است و با هر چه زندگی را از ترقّی و پیشرفت باز می‌دارد، بی‌گذشت و اغماض مبارزه می‌کند.» «هزل» بی‌ارزش‌ترین نوع نوشته یا شعر است که فقط برای خوشمزگی و خندانیدن دیگران بیان می‌شود و هیچ گونه سازندگی و جهتِ مثبت در آن نیست. در هزل، انعکاسی از دردهای اجتماع وجود ندارد و حتّی ممکن است که ماجرای آن تنها ساخته و پرداخته‌ی ذهن گوینده باشد و در آن، از کلمه‌های بسیار رکیک استفاده شود تا هر چه بیشتر خواننده را بخندانَد و به همین جهت، هزل، بیان یک درد اجتماعی نیست، بلکه خود، دردی اجتماعی است که انحراف جامعه را از مسیر درست اخلاقی نشان می‌دهد، زیرا گروهی از افراد جامعه را به پست‌ترین نوع سخن و زشت‌ترین کلمه‌‌ها نشان می‌دهد. بنابر این، هزل هزل هیچ دردی را دوا نمی‌کند بلکه به انحراف‌ها و کژی‌ها می‌افزاید.
اما طنزنویس از یک سو با درشت‌نمائی، عیب‌ها را به خواننده نشان می‌دهد و آن قدر به منظور سرزنش و تمسخر، لبخند می‌زند که سرانجام خواننده تنفّری شدید و عمیق نسبت به آن عیب‌ها در وجود خویش احساس کند و از سوئی دیگر، خواننده را به حرکت بر خلافِ آن زشتی‌ها تشویق می‌کند تا جهان را از هر شکستگی و زشتی و نابسامانی بپیراید و جامعه‌ی آرمانی خود را تحقق بخشد. این کار از کسی ساخته است که خود روحی بلند و پاک» داشته باشد و کوچکترین غباری از غرور و ناپاکی بر آینه‌ی دلش ننشسته باشد.
ممکن است گاهی کلمه‌های زننده در طنز نیز دیده شود، اما هدف نویسنده این است که به نوشته‌ی خود تاثیر بیشتری ببخشد، زیرا هر قَدر که نابسامانی و نادرستی، شدیدتر و عمیق‌تر باشد، برای رفع آن، به کلمه‌هائی کوبنده‌تر نیاز است؛ همان گونه که یک بیماری ساده بآسانی قابل درمان است، اما در بعضی از بیمازی‌های شدید و مزمن، به جراحی نیاز است. در این جا دیگر، دارو بتنهائی چاره‌ساز نیست، بلکه نیش تیز چاقوی جراحی از هر نوش‌داروئی شفابخش‌تر است. با این همه، حتی‌الامکان باید از بیان کلمه‌های رکیک و زننده خودداری کرد.

قالب طنز


طنز معمولاً به صورت یک نامه، خاطره یا داستان گفته می‌شود. این گونه داستانها، خاطره‌ها یا نامه‌ها معمولاً واقعیت ندارد و متناسب با موضوع مورد نظر نویسنده، طراحی می‌شود، اما ممکن است که رویدادی واقعاً رخ داده باشد و نویسنده با ایجاد تغییرها و افزودن شاخ و برگهای لازم، آن را به صورت قالبی مناسب برای موضوع مورد نظر خویش در آوَرَد. اگر طنز به صورتِ نَقل خاطره باشد، راوی اصلی داستان، گاهی خود نویسنده است و گاهی هم یک شخصیّت خیالی، که نویسنده او را به عنوان یک شخص واقعی، معرّفی می‌کند. در طنزهائی که به صورت داستان بیان شود، دو یا چند شخصیّت خیالی با نامهای مخصوص، نقش‌های اصلی را بازی می‌کنند. خود نویسنده نیز نامی طنزگونه برای خود انتخاب می‌کند.
ممکن است نامی که برای یک شخص در طنز انتخاب می‌شود، از جهاتی با نام شخصی که مورد نظر نویسنده است، شباهت داشته باشد تا خواننده بیدرنگ، آن شص را بخاطر بیاود.

زبان طنز


زبان طنز باید ساده و تا حدّ ممکن به زبان گفتاری نزدیک باشد. اگر شخصیّت اصلی داستان، فردی عامی و بیسواد باشد، لازم است زبان طنز هم با ویژگی‌های وی متناسب و هر جا که لازم است، عامیانه و گفتاری باشد. به طور کلی در هر داستان یا خاطره‌ای، گفتارها باید با ویژگی‌های اجتماعی و علمی شخصیّت‌های داستان هماهنگی داشته باشد. سخن یک فیلسوف نمی‌تواند و نباید با گفتار یک شخص عامی یکسان باشد. در طنز باید این خصوصیّت، بیشتر رعایت شود؛ حتی ممکن است که از دهان یک شخص بی‌ادب سخنان زشت بیرون آید، اما منظور نویسنده این نیست که سخنی زشت بر زبان بیاورد، بلکه بدین وسیله توجه خواننده را به آن زشتی‌ها جلب می‌کند؛ درست مانند پزشکی که برای آگاهی مردم، شکل‌های مختلف عفونت‌ها، جراحت‌ها و میکرب‌ها را به آنان نشان دهد.
****
این نوشته از کتاب آئین نگارش سال دوم دبیرستان رونویسی شده.