مقالهی زیر را قبلا خوانده بودم اما مرورش امروز برام خیلی جالب بود.
*
تله / فروزان آصف نخعی / 28 دی 1384 / سایت روز آنلاین
مقاله حاضر حول و حوش پيامهاي ديپلماتيكي است كه سياستمداران كشورهاي جنوب در درك مفهوم واقعي آن دچار مشكل هستند. تا جايي كه دچار سوء برداشت شده و بدون در نظر گرفتن جايگاه خود، سعي دارند با مصادره به مطلوب آنچه شنيدهاند، پيام را در راستاي منافع خود تفسير و تحليل كنند. بر اين اساس به نظر ميرسد پيام ديپلماتيك قابليت آن را دارا باشد كه در جهت فريب سياستمداران يك كشور عمل كند. در اين باره سه مورد عراق، سوريه و ايران را، با تاكيد بر مورد ايران به بررسي مينشينيم.
مقدمه، مدخل و ضرورت
مديريت سياست خارجي توسط واشنگتن با يك مولفه اساسي همراه است: تبديل تهديدات جديد به فرصتها. تهديدها و فرصتهاي فضاي جديد به شرح زير هستند:
1- با روي كار آمدن گورباچف در روسيه و اجراي پروژه گلاسنوست/ پروستوريكا دوران گذار شوروي به سوي فروپاشي آغاز ميشود.
2- پس از فروپاشي و به دنبال رهايي اروپاي شرقي و آسياي ميانه از سلطه روسيه آنچه اهميت مييابد توانايي هستهاي برخي از اين كشورها است كه با از ميان رفتن نظام دو قطبي فلسفه وجوديشان از ميان رفته است. در شرايط جديد نيروها و تكنولوژي هستهاي در معرض فروش قرار گرفتهاند و احتمالا كشورهاي خاورميانه خريدار آنها خواهند بود. ماموريت سي.آي.اي طبيعتا اين است كه كليه اين نيروها را با عمليات مخفي جذب كشورهايي كند كه به آنها نيازمندند تا ضمن روشن شدن مكان آنها، اقدام به جذب و درصورت لزوم ترور آنها كند.
3- كشورهاي تازه آزاد شده احتمال دارد براي تامين منافع اقتصادي خود به دنبال صدور تكنولوژي هستهاي در بازار سياه بينالمللي باشند. موضوعي كه در منطقه، براي ايران انقلابي و كشورهاي ضدآمريکايي باز مانده از نظم دوقطبي (عراق، سوريه و ليبي) جاذبه زيادي دارد.
4- توسل به تحقيقات هستهاي در صورتي كه واجد دستاوردهاي چشمگيري باشد ميتواند براي اين دسته از كشورها تا اندازهاي امنيت سياسي را به همراه داشته باشد.
5- اين ابزار تا اندازه زيادي قابليت دفاعي كشور هاي مورد بحث را در برابر رفتار يكجانبه گرايانه كاخ سفيد تقويت كرده و تا اندازه زيادي، نيروهاي تحت حمايت اين كشورها را كه از سوي نظام غرب به اعمال تروريستي متهم شدهاند از تهديدات حفظ ميکند.
بر اين اساس آمريكا به منظور به دام انداختن كشورهاي مورد نظر سناريوي واحدي را با كليد واژههاي مشخص مانند تروريسم، سلاحهاي كشتار جمعي، حقوق بشر، سلاح هستهاي و امنيت هستهاي تدارک ديد. آمريكا از اين سناريو دو هدف عمده را دنبال ميكرد: 1- جمعآوري دانشمندان هستهاي و تعيين اينكه مشخصا در كدام يك از كشورهاي مورد نظر مشغول فعاليت هستند. 2- برخورد با كشورهايي كه نماينده به اصطلاح"نظم كهن" محسوب شده و بنا به ادعاي واشنگتن براي بقاي خود نيازمند توسل به تروريزم و دستيابي به سلاحهاي كشتار جمعي از جمله سلاح هستهاي هستند. پيشبرد اين اهداف بنابر ايدئولوژي نومحافظهكاران آمريكايي از جمله ولستتر كه در دانشگاه شاگرداني چون ديك چني و رامسفلد را تربيت كرده است، نيازمند كاتاليزوري به نام "دمكراسي هدايت شده" است. اين امر با يك سلسله سياستها و پيامهايي همراه خواهد بود كه در نهايت كشور مورد نظر را با آموزههاي به كار گرفته شده در دام خود گرفتار خواهد كرد.
عراق
ماجراي عراق، سلاحهاي كشتار جمعي و توپهايي كه قرار بود گلولههاي هستهاي به سوي اسراييل پرتاپ كنند بسيار جالب به نظر ميرسد. اين كه صدام حسين چگونه اين همه امكانات را از سراسر جهان به عراق جذب كرده بود خود جاي بحث جدي دارد، اما اينكه او گمان ميكرد با اين امكانات و ارتش قدرتمندي كه از خلال جنگ با ايران ايجاد كرده بود از گزند آمريكا در امان خواهد بود، موضوعي است كه بايد در روانشناسي رهبران عراق جستجو كرد. شايد همين موضوع است كه كار عراق را در زمان بوش پدر وارد روند سقوط و نابودي كرد.
درست در زماني كه عراق براي رهبري جهان عرب نيازمند قدرتنماييهايي پس از پايان جنگ عراق با ايران است، ايپريل گلاسپي سفير آمريكا در عراق طي ملاقاتي با صدام حسين، به او اعلام ميكند كه آمريكا در مناقشات مرزي ميان عراق و همسايگانش دخالت نخواهد كرد. اين سخنان در حالي ابراز شد كه رژيم عراق در برابر همسايه جنوبياش كويت، از اين كشور به عنوان يكي ازاستانهايي كه توسط استعمار از عراق جداشده، ياد ميكرد. لذا اين پيامي بود آشكار كه صدام شايد خود را به جاي رژيم پهلوي، نيرويي جايگزين جهت ژاندارمي منطقه، از سوي آمريكا تلقي کند. ضمن آنكه با تصرف كويت ميتوانست اهميت ژئوپولتيك عراق را در كنار كشور هاي ساحلي خليج فارس با دسترسي آسان به آبهاي آزاد از اهميت دوچنداني بر خوردار سازد. صدام پس از آنكه طي عمليات صحرا ضربات طاقت فرسا را بر پيكره عراق و بازگشت به دوران ماقبل صنعتي كشورش را به نظاره نشست شايد تازه متوجه شده بود كه عمر حكومتش ديگر ديري نخواهد پاييد.
سوريه
سوريه پس از فوت حافظ اسد رهبر اين كشور، به دنبال تغييرات زيربنايي از جمله تغيير قانون اساسي رفت تا ازحكومت قبايي در حد و اندازه و قواره بشار اسد بدوزد. بشار اسد آنقدرها كه به نظر ميرسيد آموزشهاي سياسي پدرش را به درستي نياموخته است. به ادعاي خدام وي موجودي است احساسي كه كمتر سياستهاي كلان و خرد سوريه را به هنگام اداره كشور ميتواند اعمال كند.
شايد آمريكا از همين پاشنه آشيل براي پيشبرد اهداف خويش سود جسته است. خدام در گفت و گو با تلويزيون العربيه سه موضوع را دليل اصلي عدم حركت رهبر سوريه به سوي اصلاحات ذكر ميكند: اول فردگرايي در قدرت، دوم به دليل برداشت نادرست از تحولات منطقهاي و بينالمللي و سوم انفعال و واكنشهاي احساسي. اما توضيحات خدام درباره محور دوم بسيارخواندني است. او ميگويد: "براي مثال در سال 2004 داريل عيسي به سوريه آمد و با رييس جمهور [بشار اسد] ديدار كرد. در آن زمان مارتين ايندايك هم آمد و با رييس جمهور ديدار كرد. داريل گفت كه براي تحكيم روابط سوريه و آمريكا آمده است. مارتين ايندايك از سياستهاي بوش در قبال عراق انتقاد كرد، سپس گفت كه چند روز بعد بارنز با هياتي خواهد آمد و به هر حال براي آمريكا، لبنان مهم نيست بلكه عراق مهم است. اما بشار اسد فكر كرد كه آمريكا سينه خيز آمده است تا به خاطر عراق با او گفت و گو كند و در همان حال ميخواهد [سوريه] در لبنان بماند. اما اين برداشت غلط بود اين برداشت غلط كشور [سوريه] را به اين نتايج رساند." هر چند خدام در باره نقش خود و يارانش [گارد قديم] در رساندن بشار اسد به اين برداشت غلط، چيزي نميگويد، اما به هر حال اين سخنان مشابه همان سخناني است كه ايپريل گلاسپي به صدام حسين گفته بود. اكنون با ترور رفيق حريري كه در گزارش دتلف مهليس نقش سوريه در آن قطعي است سوريه در آستانه تغييرات شگرفي قرار گرفته كه بازجويي نهادهاي بينالمللي از وي كوچكترين گام در سقوط بشار تلقي ميشود.
ايران
پايان جنگ ميان ايران و عراق به دنبال پذيرش قطعنامه 598 ازسوي رهبر فقيد انقلاب، از نظر غرب يك امر محرز به نظر ميرسيد و آن اين كه جمهوري اسلامي ايران براي دفاع از خويش و پيشبرد آرمانهايش به تكنولوژي تحقيقات هستهاي متوسل خواهد شد. اين تحليل در كنار فروپاشي شوروي، تهديدات و فرصتهاي جديدي را در مواجهه آمريكا با انقلاب اسلامي رقم ميزد. تهديد آن بود كه ايران از فرصت به وجود آمده استفاده كرده و با در آمدهاي ناشي از فروش نفت به دنبال خريد تكنولوژي هستهاي و جذب دانشمندان مربوط به اين رشته برآيد.
به ادعاي آمريکاييها به دنبال دستيابي ايران به تكنولوژي هستهاي، حمايت مستقيم از تروريسم تو تهران شكل آشكارتري به خود ميگرفت، اسراييل تهديد ميشد و جنگ سرد ديگري در برابر ابتدا خاورميانه و سپس جهان رخ مينمود. از بين بردن اين تهديد هنگامي امكانپذير ميشد كه ايران به دام و تور هستهاي آمريكا گرفتار آيد.
يكي از اين دامها به نظر ميرسد عبدالقديرخان پدر بمب هستهاي پاكستان باشد. عبالقديرخان از طريق بازار سياه هستهاي به ليبي، ايران و... امكانات هستهاي ميفروخت. اما "رود لابرز" نخست وزير سابق هلند در گفتوگو با راديو آرگوس ميگويد: "خان، نخستين بار در سال 1975 ميلادي [4 سال قبل از وقوع انتقلاب ايران] به اتهام جاسوسي در خاك هلند و بار ديگر در سال 1988 به دليل ورود غير قانوني به اين كشور دستگير شده است. به گفته اين مقام ارشد هلندي در هر دو بار، اين دانشمند پاكستاني با دخالت و ميانجيگري عوامل سيا آزاد شده است." لابرز در ادامه به موضوعي اشاره ميكند كه ميتواند پاي دستگاههاي امنيتي هلند را نيز به ميان بكشد. نخست وزير سابق ميگويد: "در سال1992 دكتر خان براي عيادت از پدر زن بيمار خود – همسر خان هلندي است – خواهان ويزاي ورود به اين كشور شد. دعوت وي به كشور هلند با در خواست و حمايت آرتوداكترس و ان ليون، رييس سرويس مخفي وقت هلند [BVD] صورت گرفت." به باور نخست وزير سابق هلند، ترتيبات اين امر با هدايت و هماهنگي سازمان سيا صورت گرفته بود.
ايران در اسنادي كه به آژانس بينالمللي انرژي اتمي ارائه داده است، بر اين نكته تاكيد كرده كه عبدالقديرخان در سال 1987 خواهان انتقال دانش ساخت تسليحات هستهاي به اين كشور بوده و حتي اسناد و دياگرامهايي را در مورد نحوه ساخت "هسته بمب" در اختيار مقامات اين كشور قرار داده است. ايران اين اسناد را به همراه مواردي ديگر كه ميتواند علاوه بر اثبات حسن نيت كشور، حاكي از فعاليت شبكه خان به صورت گسترده در سراسر دهه 80 باشد در اختيار آژانس بينالمللي انرژي اتمي قرار داده است.
اين دو مورد روي هم اين سوال را تقويت ميكند كه آيا "پدر بمب هستهاي پاكستان و سركرده شبكه قاچاق هستهاي در جهان عامل سي.آي. اي بوده است؟ در اين ميان هند نيز هشدارهاي مشابهي را ارسال ميكند. خبرگزاري فرانسه گزارش ميكند كه شيل كانت شارما، نماينده دائم هند در آژانس بين المللي انرژي اتمي در اظهاراتي خواهان شفافيت بيشتر در باره فعاليتهاي مخفيانه هستهاي شبكه عبدالقديرخان شد. هندوستان تايمز نيز به نقل از آدام ارلي، معاون سخنگوي وزارت خارجه آمريكا در پاسخ با اين سوال كه آيا خان به علت ارائه اطلاعات مربوط به غني سازي اورانيوم به ايران تحت بازجويي قرار ميگيرد گفت: احتمال آن نميرود. وي در عوض گفت: "ايران در رابطه با فعاليتهايش كه تنها خودش مسوول آن است، اطلاعاتي دارد و براي همين مهم است كه ايران در قبال آنچه آژانس بينالمللي انرژي اتمي از آن درخواست كرده پاسخگو باشد."
"نشت" اطلاعات از سوي نخست وزير سابق هلند ميتوانست به ايران راجع به موضوع هستهاي اعلام خطر کند. شايد مقاله روزنامه لوموند در نهايت مهر تاييدي باشد بر اينكه واشنگتن تهران را به دام مرگ بار خود دعوت ميكرده تا به زعم برخي نيروهاي انقلابي در ايران، واشنگتن انتقام تاريخي خود را از انقلاب 1357 بگيرد. لوموند مينويسد: اوايل سال جاري كتابي چاپ شد تحت عنوان "وضعيت جنگ"[state of war] كه به بيان حقايق در دولت بوش ميپردازد. اين كتاب در واقع تحقيقي است در خصوص نقش و عملكرد سازمان جاسوسي آمريكا طي سالهاي اخير كه توسط جيمز رايزن 50 ساله، يكي از زبدهترين روزنامه نگاران نيويوركتايمز نوشته شده است. اين كتاب كه در اصل به اشتباهات سازمان سي.آي.اي در ايران ميپردازد سعي دارد يك موضوع اساسي را مخفي كند :و آن اينكه سازمان سي.آي.اي سعي دارد با كشاندن ايران به ماجراي هستهاي، زمينههاي برخورد با ايران را فراهم بياورد. البته بايد گفت در برخي موارد طرحهاي سيا با شكست نيز مواجه شده است، اما آيا دادن اطلاعاتي كه در نهايت ايران را به كشور محور شرارت متهم كند از آن دست از اطلاعاتي نيست كه در باره خطر سلاحهاي كشتار جمعي عراق كه اكنون معلوم شده اطلاعات آن كاملا غلط بوده به جهانيان ارائه كرد تا زمينه انهدام رژيم بعث را فراهم كند؟ در كتاب آمده است: "امروز يكي از اولويتهاي واشنگتن اين است كه از مجهز شدن ايران، كشور شماره يك محور شرارت، به جنگ افزارهاي اتمي جلوگيري كند. بر اساس كتاب وضعيت جنگ، شش سال قبل سازمان سي.آي.اي با دادن نقشههايي به ايران كه حاوي اطلاعاتي حياتي بود، بحران اتمي را شدت بخشيد." "موضوع رساندن نقشهها به ايران در فوريه 2000 يعني اواخر دوران كلينتون انجام شد."... بنابر نوشته جيمز رايزن، اين عمليات كه يكي از خطرناكترين عمليات در تاريخ سازمان سي.آي.اي محسوب ميشود، توسط مسوولان دولت بوش دنبال شد. [اين عمليات كه به نام مرلين مشهور شد به دنبال ارايه اطلاعات غلط به ايران بوده تا ايران از اهداف اصلیاش براي دسترسي به بخشهاي اساسي سلاح هستهاي دور بماند] با اين همه "بسياري از عوامل قديمي و باتجربه سازمان سي.آي.اي تاكيد كردهاند كه چنين عملياتي كه به منظور گمراه سازي انجام ميشود، مختص دوران جنگ سرد بوده و اكنون بي نهايت غير منطقي است، مخصوصا زماني كه در رابطه با جنگ افزارهاي هستهاي باشد." زيرا: "در صورتي كه ايران بتواند اطلاعات اشتباه را شناسايي كند، طبيعتا برنامه اتمي آن خيلي سريعتر از زمان پيش بيني شده كامل خواهد شد." با اين همه چرا آمريكا دستور توقف عمليات را نميدهد؟
شايد به همين دليل باشد كه دانيل پايپس از نومحافظهكاران آمريكايي، خاورميانهشناس و نزديك به كاخ سفيد در گفتوگو با روزنامه ايتاليايي "لارپوبليكا" ميگويد:" من خطرات بسياري را ميبينم، حمله موشكي به تاسيسات اتمي، پروسه دمكراتيزه شدن ايران را كه به آرامي تداوم دارد به طور كامل متوقف خواهد ساخت. آيتاللهها ميتوانند به نقطه اتكايي براي مخالفان آمريكا در جهان اسلام تبديل شوند. از سوي ديگر، زماني كه مسئله مرگ و زندگي براي ما در ميان است نميتوان انتظار رويكردي تجملي داشت."
اكنون اطلاعات كاملا واضح هستند. به ادعاي آمريكاييها ايران به تور افتاده، بساط اصلاحات خودجوش كه دستاورد عروج هزاران نفر از فرزندان اين مرز و بوم در انقلاب 57 و جنگ عراق عليه ايران است، بر چيده شده و سيستم هستهاي نيز بر تلي از خاكستر خواهد نشست. آيا آينده ديگري محتمل است؟