رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
علت تباهی
تاریخ تنها این را بما می آموزد که هیچکس از آن نیاموخت / هگل
*
1- سلطان سنجر را در آن وقت که به دست غزان گرفتار شده بود پرسیدند علت چه بود که ملکی بدین وسعت و آراستگی که تو را بود چنین مختل شد؟
گفت: کارهای بزرگ به مردم خرد فرمودم و کارهای خرد به مردم بزرگ که مردم خرد کارهای بزرگ را نتوانستند کرد و مردم بزرگ از کارهای خرد عار داشتند . هر دو کار تباه شد و نقصان به ملک رسید.
*
2- سلطان منبر را در آن وقت که به دست افغان گرفتار شده بود پرسیدند علت چه بود که چهار تا افغان جرأت پیدا کردند و تاختند بر تاج و تخت سلطان؟
گفت: نهی کردیم رعیت را از شادی در اصفهان، و ایضاً تفرّج در کناره‌های الله‌وردیخان. و  امر کردیم به تجمع  در آدینه‌گان و ایضاً وعظ و خطابه در هر زمان، و گند زدیم به تاریخ ایران.
*
3- سلطان افسر را در آن وقت که به دست خزان گرفتار شده بود پرسیدند علت چه بود که ملکی بدین ثروت و قدرت که تو را بود چنین مختل شد؟
گفت: کارهایی بی‌سپاس برای مردمی ناسپاس انجام دادیم و به پند خواجه تاجدار گوش ندادیم. خواجه فرمود برای ادامه‌ی حکومت مردم را گرسنه نگهدار ولی من گفتم که در کشورهای عقب‌مانده، رفاه مقدمه‌ی دمکراسی پایدار است.
*
4- سلطان اَصدم را در آن وقت که به دست بازان گرفتار شده بود پرسیدند علت چه بود که ملکی بدین ثروت و قدمت که تو را بود چنین مختل شد؟
گفت: پا گذاشتیم در سرزمین شیران، و بعد هم جزیره بوبیان. پنداشتیم ملت را به گوسفندان و ذبح کردیم اکراد و شیعیان، و باور نکردیم تاریخ ظالمان و قدرت پیشوای زمان.
*
5- سلطان اختم را در آن وقت که به دست خبرنگاران گرفتار شده بود پرسیدند علت چه بود که ملکی با این ثروت و پشتوانه مردمی که تو را بود چنین مختل‌تر شد؟
گفت: زدیم حرف‌هائی گنده‌تر از دهان‌مان، و بالا نزدیم آستین‌هایمان. دو صد هزار گفته بافتیم و نیم کردار نینداختیم. چشمان‌مان را به آسمان و ستارگان دوختیم و فرصتها را از دَم سوختیم. با دستِ راست نامه پراندیم و با دستِ چپ هم بیضه خاراندیم. پاهای‌مان را اعم از چپ و راست محکم بر روی سر و دُم گربه کوبیدیم و پس از استقرار با تمامی قوا .... بعد با دندان سیفون را کشیدیم و کلی خندیدیم. به اکثر رهبران در دنیا پندیدیم اما نفهمیدیم چرا خودمان هی گافیدیم؟ مشکلات را از چشم اندیشه و تاریخ دیدیم غافل از اینکه خود دهکی از تاریخ را سلطیدیم.
*
6- سلطان انور را بهنگام خروج از هاله‌ی نور پرسیدند: چه شد که ملکی بدین ثروت و مکنت که تو را بود چنین گند زده شد؟
گفت: اللهم کن لولیک... عرض کنم که، گذاشتیم پا در محدوده‌ای فراتر از شعورمان، و نرسیدیم به دَکّ و پوزمان. بخشیدیم پست‌ها را به فامیل- باجناق و سپاهِ‌‌مان، و فراموش کردیم وعده‌های بی‌سر و ته‌ِمان. حرف‌های چاپلوسان را باوریدیم، و در هاله‌های نور غلتیدیم. بعد هم سه‌ساعته یک‌صد لایحه تصویدیم. در شعار بریده شد از کف‌َم عنان، و در عمل ایستادم دست به سینه‌ی کوفی‌عنان. هِی دویدیم به چهار سوی ایران، ای چشام کور اگه که دیدیم نان!
*
به دلیل اضافه شدن سلطان انور، این نوشته‌‌ از ﺁرشیو به روز شده.