این ابتکارالدوله لابد فکر کرده قوم یهود مشکلشان صرفاً زمین بوده، و الاّ در ابتکاری جدید! از اروپا نمیخواست تا در راه صلح، قطعهای زمین به اسرائیل بدهند. ********** الف- من هیچ کاری به تاریخ باستان، کوروش، کریمخان و ... ندارم. من درون را بنگرم و حال را. با تقلب یا بیتقلب فعلاً نمایندهی ملتِ ایران همینه! و به حکم «رسولک ترجمان عقلک» این ﺁقا و اظهاراتش به پای نمایندهی والای عقل ایرانی نوشته میشود. بخواهیم یا نخواهیم این روزها جزئی از تاریخاَند و ما هم در این دورهی تاریخی زندگی میکنیم. خوشبختانه امروزه روز در کشورهای غیر ﺁزاد به مدد همین وبلاگ و با گردش سریع اخبار، هیچ مورخی را یارای تحریف تاریخ نیست و گذشت ﺁن زمان که... ب- مادامی که دانسته یا ندانسته به «نخبهکشی» ادامه میدهیم نباید انتظار بهتری داشته باشیم. من نخبهکشی را قبول نداشتم ولی با چشمان خودم دیدم کسانی علی دایی را «هو» کردند و در همان حال رونالدینیوی فاسد، محبوب دلشان شده بود. من نخبهکُشی را قبول نداشتم ولی با چشمان خودم دیدم عدهای از همین جماعتِ وبلاگی و دمکراسیخواه، شجریان را با برچسبهای عامیانه و مسائل غیر هنری، خائن به امیدها معرفی کردند و فلان همجنسباز امید دلشان شده بود... اینها را میبینیم اما ککمان هم نمیگزد. بعد انتظار داریم نخبگان، امور را در دست گیرند. تو اگر اهل انتقادی، از هنرش ایراد بگیر، که هنر این است و بس. استفاده از چکلیستهای شورای نگهبان! که هنر نمیخواد. ********* تا جایی که فهمیدهام، قوم یهود مشکلاَش فقط زمین نبوده و بیش از زمین بدنبال تاریخ بوده، همان تاریخی که ما به ﺁبَش میدهیم! ﺁن را نمیخوانیم، و قرار نیست حالا حالاها مایه عبرتمان شود. قوم یهود در همان زمان میتوانست زمینهای یامفت در افریقا را تصاحب کند. چه دلایلی باعث شد برای زمینهای فلسطین قیمتهای نجومی پرداخت کند؟ طوری که فلسطینیان با التماس زمینهایشان را میفروختند. برای رسیدن به پاسخ شاید خواندن قسمتی از سفرنامه ناصر خسرو بیحکمت نباشد؛ * به ديهی رسيدم که آن را پروة میگفتند، آن جا قبر عيش و شمعون عليهاالسلام را زيارت کردم و از آن جا به مغاک رسيدم که آن را دامون میگفتند، آن جا نيز زيارت کردم که گفتند قبر ذوالکفل است عليهالسلام و از آن جا به ديهی ديگر رسيدم که آن را اعبلين میگفتند و قبر هود عليهالسلام آن جا بود زيارت آن دريافتم. اندرحظيره او درختی خرتوت بود و قبر عزيزالنبی عليهالسلام آن جا بود زيارت آن کردم و روی سوی جنوب برفتم به ديهی ديگر رسيدم که آن را حظيره میگفتند و بر جانب مغربی اين ديه درهای بود و در آن دره چشمه آب بود پاکيزه که از سنگ ساخته و سقف سنگين در زده و دری کوچک بر آن جا نهاده چنان که مرد به دشواری در تواند رفتن و دو قبر نزديک يکديگر آن جا نهاده يکی از آن شعيب عليهالسلام و ديگری از آن دخترش که زن موسی عليهالسلام بود. مردم آن ديه آن مسجد و مزار را تعهد نيکو کنند از پاک داشتن و چراغ نهادن و غيره. و آن جا به ديهی شدم که آن را اربل میگفتند و بر جانب قبله آن ديه کوهی بود و اندر ميان آن کوه حظيرهای و اندر آن حظيره چهار گور نهاده بود از آن فرزندان يعقوب عليهالسلام که برادران يوسف عليهالسلام بودند، و از آن جا برفتم تلی ديدم زير آن تل غاری بود که قبر مادر موسی عليهالسلام در آن غار بود... خامس رمضان سنه ثمان و ثلثين و اربعمائه در بيتالمقدس شديم. يک سال شمسی بود که از خانه بيرون آمده بودم و مادام در سفر بوده که به هيچ جای مقامی و آسايشی تمام نيافته بوديم. بيتالمقدس را اهل شام و آن طرفها «قدس» گويند، و از اهل آن ولايات کسی که به حج نتواند رفتن در همان موسم به قدس حاضر شود و به موقف بايستد و قربان عيد کند چنان که عادت است و سال باشد که زيادت از بيست هزار خلق در اوايل ماه ذیالحجه آن جا حاضر شوند و فرزندان برند و سنت کنند و از ديار روم و ديگر بقاع همه ترسايان و جهودان بسيار آن جا روند به زيارت کليسا و کنشت که آن جاست و کليسای بزرگ آن جا صفت کرده شود به جای خود. سواد و رستاق بيتالمقدس همه کوهستان همه کشاورزی و درخت زيتون و انجير و غيره تمامت بیآب است و نعمتهای فراوان و ارزان باشد و کدخدايان باشند که هر يک پنجاههزارمن روغن زيتون در چاهها و حوضها پر کنند و از آن جا به اطراف عالم برند و گويند به زمين شام قحط نبوده است و از ثقات شنيدم که پيغمبر را عليهالسلام والصلوة به خواب ديد يکی از بزرگان که گفتی يا پيغمبر ما را در معيشت ياری کن. پيغمبر عليهالسلام در جواب گفتی نان و زيت شام بر من. اکنون صفت شهر بيتالمقدس کنم. شهری است بر سر کوهی نهاده و آب نيست مگر از باران و به رستاقها چشمههای آب است اما به شهر نيست، چه شهر بر سنگ نهاده است و شهری است بزرگ که آن وقت که ديديم بيست هزار مرد در وی بودند و بازارهای نيکو و بناهای عالی و همه زمين شهر به تخته سنگهای فرش انداخته و هر کجا کوه بوده است و بلندی، بريدهاند و همواره کرده، چنان که چون باران بارد همه زمين پاکيزه شسته. در آن شهر صناع بسيارند هر گروهی را رستهای جدا باشد و جامع مشرقی است و باروی مشرقی شهر باروی جامع است چون از جامع بگذری صحرايی بزرگ است عظيم هموار و آن را «ساهره» گويند و گويند که دشت قيامت خواهد بود و حشر مردم آن جا خواهند کرد بدين سبب خلق بسيار از اطراف عالم بدانجا آمدهاند و مقام ساخته تا در آن شهر وفات يابند و چون وعده حق سبحانه و تعالی در رسد به ميعادگاه حاضر باشند. خدايا در آن روز پناه بندگان تو باش و عفو تو آمين يا رب العالمين. بر کناره آن دشت مقبرهای است بزرگ و بسيار مواضع بزرگوار که مردم آن جا نماز کنند و دست به حاجات بردارند و ايزد سبحانه تعالی حاجات ايشان روا گرداند اللهم تقبل حاجاتنا و اغفر ذنوبنا سيئاتنا وارحمنا برحمتک يا ارحمالراحمين. ميان جامع و اين دشت ساهره وادیای است عظيم ژرف و در آن وادی که همچون خندق است بناهای بزرگ است بر نسق پيشينيان و گنبدی سنگين ديدم تراشيده و بر سر خانهای نهاده که از آن عجبتر نباشد تا خود آن را چگونه از جای برداشته باشند و در افواه بود که آن خانه فرعون است و آن وادی «جهنم». پرسيدم که اين لقب که بر اين موضع نهاده است، گفتند به روزگار خلافت عمر خطاب رضیاللهعنه بر آن دشت ساهره لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگريست گفت اين وادی «جهنم» است و مردم عوام چنين گويند هر کس که به سر آن وادی شود آواز دوزخيان شنود که صدا از آن جا بر میآيد. من آن جا شدم اما چيزی نشنيدم. و چون از شهر به سوی جنوب نيم فرسنگی بروند و به نشيبی فرو روند چشمه آب از سنگ بيرون میآيد آن را عين سلوان گويند. عمارات بسيار بر سر آن چشمه کردهاند و آب آن به ديهی میرود و آن جا عمارات بسيار کردهاند و بستانها ساخته و گويند هر که بدان آب سر و تن بشويد رنجها و بيماریهای مزمن از او زائل شود و بر آن چشمه وقفها بسيار کردهاند، و بيتالمقدس را بيمارستان نيک است و وقف بسيار دارد و خلق بسيار را دارو و شربت دهند و طبيبان باشند که از وقف مرسوم ستانند و آن بيمارستان و مسجد آدينه بر کنار وادی جهنم است و چون از سوی بيرون مسجد آن ديوار که با وادی است بنگرند صد ارش باشد به سنگهای عظيم آورده چنان که گل و گچ در ميان نيست و از اندرون مسجد همه سرديوارها راست است. و از برای «سنگ صخره» که آن جا بوده است مسجد هم آن جا بنا نهادهاند و اين سنگ صخره آن است که خدای عزوجل موسی عليهالسلام را فرمود تا آن را قبله سازد و چون اين حکم بيامد و موسی آن را قبله کرد بسی نزيست و هم در آن زودی وفات کرد تا به روزگار سليمان عليهالسلام که چون قبله صخره بود مسجد گرد صخره بساختند چنان که صخره در ميان مسجد بود و محراب خلق و تا عهد پيغمبر ما محمد مصطفی عليهالصلوة والسلام هم آن قبله میدانستند و نماز را روی بدان جانب کردند تا آنگاه که ايزد تبارک و تعالی فرمود که قبله خانه کعبه باشد.