رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
حقوق حیوان و انسان
نقل می‌کنند 60-70 سال پیش اکیپی از وزارت شوسه و قاطری برای  تهیه نقشه‌ی راه موقع ظهر به یکی از ایلات می‌رسند. رئیس ایل طبق سنت دستور می‌دهد گوسفندی را کباب و  بساط نهار چیده شود. اعضای اکیپ هم دستی به آب می‌زنند و برای نهار آماده می‌شوند. یکی از برادران اکیپ هم روی تپه می‌رود و با صدای بلند اذان می‌دهد.
رئیس ایل که از فلسفه اذان بی‌اطلاع بوده و تا آن زمان چنین چیزی ندیده و نشنیده، بلافاصله دستور می‌دهد صدایش را خفه کنند.
رئیس اکیپ که متوجه این سوءتفاهم می‌شود بسرعت خودش را به رئیس ایل می‌رساند و توضیح می‌دهد که این برادر کار بدی نمی‌کند بلکه وظیفه‌ی دینی‌اش را انجام می‌دهد و بعد از کلی توضیحات؛
رئیس ایل: یعنی مطمئن باشم این کار برای گاو و گوسفندهای ما ضرر ندارد؟
رئیس اکیپ: بله، به شرفم قسم می‌خورم.
رئیس ایل: خب، خیالم راحت شد. حالا هر کاری می‌خواهد بکند!!
*******
چرا رئیس ایل نسبت به رعایت حقوق گوسفندان حساس بود؟