رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
حقوق رعیت بر ملک
و از حقوق رعیت بر ملک آنست که هر يک را بر مقدار مروت و يک‌دلی و نصيحت بدرجه‌ای رساند، و بهوا در مراتب تقديم و تاخير نفرمايد، وکسانی را که در کارها غافل و از هنرها عاطل باشند بر کافيان هنرمند و داهطان خردمند ترجيح و تفضيل روا ندارد، که دو کار از عزايم پادشاهان غريب نمايد:
حليت سر بر پای بستن و پيرايه پای بر سر آويختن.
و ياقوت و مرواريد را در سرب و ارزيز نشاندن درآن تحقير جواهر نباشد لکن عقل فرماينده بنزديک اهل خرد مطعون گردد. و انبوهی ياران که دوربين و کاردان نباشند عين مضرت است، و نفاذ کار با اهل بصيرت و فهم تواند بود نه به انبوهی انصار و اعوان. وهرکه ياقوت با خويشتن دارد گران بار نگردد و بدان هر غرض حاصل آيد. وآنکه سنگ در کيسه کند رنجور گردد و روز حاجت بدان چيزی نيابد. و مرد دانا حقير نشمرد صاحب مروت را اگرچه خامل منزلت باشد، چه پی از ميان خاک برگيرند و ازو زينها سازند و مرکب ملوک شود و کمانها راست کنند و بصحبت دست ملوک و اشراف عزيز گردد. و نشايد که پادشاه خردمندان را بخمول اسلاف فروگذارد و بی‌هنران را بوسايل موروث، بی‌هنر مکتسب، اصطناع فرمايد بل که تربيت پادشاه بر قدر منفعت بايد که در صلاح ملک از هريک بيند، چه اگر بی‌هنران خدمت اسلاف را وسيلت سعادت سازند خلل بکارها راه يابد و اهل هنر ضايع مانند. و هيچ کس بمردم از ذات او نزديک‌تر نيست، چون بعضی ازﺁن معلول شود به داروهايی علاج کنند که از راههای دور و شهرهای بيگانه آرند. و «موش» مردمان را همسرايه و هم‌خانه است، چون موذی می‌باشد او را از خانه بيرون می‌فرستند و در هلاک او سعی واجب می‌بينند. و «باز» اگرچه وحشی وغريب است چون بدو حاجت و ازو منفعت است باکرامی هرچه تمام‌تر او را بدست آرند و ازدست ملوک برای او مرکبی سازند.‌‌
برگرفته از کتاب کلیه و دمنه
*******************
دیجیتال کیوان  مسابقه‌ای وبلاگی برگزار کرده برای کسانی که می‌خواهند برتر باشند.