*
راویان اخبار چنین حکایت کنند; نمایندهای برجسته از حیث مرتبه و منزلت، و نه برجسته از ناحیه شکم و ماتحت، از جانب دولت فخیمه بریتانیا به هند رفته، پس از تشریفات مرسوم سوار بر اُتُل شده، و در معیت میزبان به صوب اقامتگاه هندل میزند.
در مسیر بهنگام عبور از خیابان تنگه، نمایندهی برجسته میپرسد: «دوستان چرا راهبنده؟»
بیدرنگ کاشف بعمل میآید گاوی از گاوان باربردار، و نه گاوی از آدمیان مردمآزار، ساکت و آرام جا خشک کرده در این شلوغ بازار، و عوامالناس بوسه میزنند بر فرق این گاو نازار ، و طلب بخشش میکنند زار زار.
پس از استماع و دقت در عریضه. به ناگه پرید بیرون از اتل نمایندهی فخیمه، و خودش را
رساند به جناب گاو سراسیمه. پس آنگه در میان حیرت بینندگان، زد بوسهای بر دِبر گاو با تمام جان. طوری که همه بیرون زد شاخ از سرشان.
*
گشت در ذهن مرد و زن این پندار
خیالها و وهم و گمان از این کردار
بلافاصله
روبه پر فریب و حیلتساز /---------/ رفت جای بلند و کرد آغاز:
دویست سال پیش از این ایام/--------/ به گواهی کتاب و بابام
دبر عزیزتر بوده ز فرق گاو /------/ اگه دروغ میگم بمیره کیام؟
*
استناد به کتاب برای مشتی بیسواد و بوسه بر دِبر از جانب نمایندهی فخیمه هیچ شکی برای بازگشت به سنتی والا و فراموش شده باقی نگذاشت و زان پس ادامه یافت تا....
تا اینکه دائی جان ناپلئون در اظهاراتی مهم این راز را بعد از مرگش برملا کرد.
- چطوری؟
- مهلت دهید. عرض میکنم؟
دیشب دائی جان ناپلئون به خوابم آمد. میگفت از آنجا که پس از مرگ عوامل دنیوی وجود ندارد به دلایل غیر دنیوی با نمایندهی دولت فخیمه رفیق شده و با گوشهای خودش از زبان
او در بارهی این راز چنین شنیده:
«عوامالناس به راس و سر گاو رسیده بودند و من بعنوان نمایندهی تامالاختیار وظیفه داشتم آنها را با سیاست به ته گاو برگردانم؟؟»
*
زان که خلقالناس بوسه میزنند بر جای گاو
ساربانان دم بگیرند هر زمان, عشق است Love