رنگـین‌کـلـآم                                        می‌رسد روزی به دست مستحق
            خُـرده‌کـلـآمهای سعید                                                       جان من! ننویس غیر از حرف حق
پرروها هرگز نمی بازند
وقتی بچه‌تر بودم در محله‌ی ما فردی شرور زندگی می‌کرد به اسم کرم‌جان و نزدیک به 60 سال سن داشت. دارای 2 پسر و 3 دختر, دوتا از دخترها ازدواج کرده بودند و مابقی بچه‌هایش در سن ازدواج بودند. این فرد با این سن دست از شرارت برنمی‌داشت. دزدی و درگیری از کارهای روزمره‌اش بود.
مدرسه‌ی من در محله‌ای دیگر بود. یک روز موقع برگشت از مدرسه دیدم بین دو نفر دعوا شده. وقتی نزدیک‌تر شدم دیدم بله. شرور محله زیر دست و پای فردی ضعیف‌تر از خودش دارد له می‌شود. بعد از چند دقیقه مردم به دادش رسیدند و مهاجم را جدا و از معرکه دور کردند. من هم‌چنان با دقت به کرم‌جان نگاه می‌کردم. با وقار و سنگین از زمین برخاست، کت‌اش را تکاند و روی شانه‌ها انداخت بعد زیرچشمی نگاهی به دور و بر کرد و گفت:
«رویش را کم کردم, فکر کرده مرا به زیر کشیده, نمی‌داند من زمین را به زیر کشیدم و روی زمین بودم»
حالا خیلی‌ها باید زمین را به زیر بکشند.
1- مشاور می‌گوید این مملکت نفت و ارتش دارد و نمیشود فلان کار را کرد ولی توضیح نمی‌دهد پس چطور در همین کشور و متحد امریکا انقلاب اسلامی صورت گرفته؟
2- فلان دکتر که عقلش را داده بود دست معامله‌گران حالا که رای نیاورده عاقل شده و به جرگه‌ی نخبگان واقعی پیوسته. نخبگانی که در زندان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند ولی از عقایدشان دست برنمی‌دارند.
3- بلاگری از قول ایرانیان می‌گوید در این انتخابات نخبگان شکست خوردند اما توضیح نمی‌دهد منظورش نخبگان واقعی است یا نخبگان قلابی؟؟
4- برای آنالیز بازی فوتبال باید از زمین خارج شد و در نقطه‌ای مشرف به زمین با دقت به تماشای بازی و نکته برداری پرداخت و از نظرات نخبگان واقعی بهره جست.
5- خر یک‌بار پایش به چاله می‌رود عبرت می‌گیرد ولی بعضی‌ها به خر می‌گویند«هش».