يك روز از ايام ماضي، در يك ظهر صورت سوز بهاري، كه پيدا نمي شد هيچ آب نيساني يك خانوار رنگين كلامي، به رسم خوبِ اصفهاني، در كنار لولهی خشكِ ناوداني پهن كرده بودند سفره ناني، و لقمه ميزدند نان و برياني پس از اتمام برياني، و سر كشيدن دوغ ساماني، و شكر و حمد نعماني، ودر همان حال رنگين كماني، جملگي سر بدادند اين ندا: كه اي خدا خدا خدا، تو آگهي ز درد ما، فقط كمي عطا عطا، بفرست يك فرشته را، بده كمي دوا دوا … * ظاهر شد از اون بالا رنگين كمان......داشتيم بروز ميشديم از وصلمان كه ويروسي شد فايلمان ناگهان: * بزد محكم يكي بر درب پشتي....... و گفتا: اِي دَدَم نامهي پستي دو تا فايل هم بهش الحاق داره........ يكي دَنس و يكي گلدن متاله اگر داري تو عقل و دانش و شم ......... بِكن از جا و ظاهر شو به يك دم * با شنيدن اين جملات آقاي رنگين كلام، با زير شلواري و بدون هيچ عيب و عاري، خارج شد از در يا كه ديواري، و ظاهر شد جلوي پاي پستچي به يك آني، و پس از تقديم عيدانه و اخذ يك نامه، با اهل خانه، رفت به كتابخانه، تا بخواند متن نامه.
«نامهاي بود از ادارهی اِسم نَدار ولي آدرس دار» در نامه نوشته بود كه سوبسيدها قروني شده و درخواست شده بود كه رئيس خانه براي اخذ سوبسيد قروني به اِزاي هر نفسكش ايكس قرون به موسسه عرضالپسنده كيكو در خيابان ايرانوِل مراجعه و تاكيد هم شده بود فقط رييس خانه مراجعه كند. * موضوعاتِ خيلي مهمي مثل رياستِ خانه و اخذ پول پيش آمده بود كه ميبايست بصورت سه فوريتي در يك جلسه غير علني بررسي و الساعه تصميمگيري شود لذا به رسم مرسوم، اعضاي خانوار فيالفور دور مجمعه (سيني بزرگ) تجمع کردند و قبل از آنهم اقدامات تاميني و ضد مزاحمتي بشرح زير انجام شد:
1- برداشتن كفشها از جلوي درب آپارتمان 2- قطع كليه خطوط اعم از برق، آب، گاز، تلفن، همچنین قطع خطوط تاكسيراني، هواپيمايي، ريلي و حتی خطوط هندسي 3- فرستادن بچهها به دستشويي بمنظور حفظ نظم و خنثي كردن بهانهها تا اِتمام رايگيري 4- هماهنگي با سازمانهاي داخلي و بينالملي اعم از قانوني و غيرقانوني، بشردوست و بشركش! 5- هماهنگي با اتحاديه سارقين، ناكثيين و قاتلين محله بمننظور تعليق اقداماتشان تا پايان جلسه، البته پس از گِرو گرفتن سبيل، و شنيدن يه مشت حرفهاي هر دم بيل(یا هردنبیر!) 6- دست بوسي رمال محله و راضي كردن اوشون! به دفع خطرات ارضي و سمائي 7- لغو كليه قرارهاي رسمي و يواشكي 8- قطع دزدگير خانه و ماشين و برداشتن باطري راديو، ضبط و ماشين، اعم از قلمي يا كلمي 9- نصب صداگير، بوگير و حتي جنگير! در اتاق مجمعه و كلي اقدامات ديگر كه در پايان سال ميمون، موقع ارسال بيلان همهمون درج خواهد شد. ايضاً براي خنثي كردن توطئههاي استكبار جهانخوار، و ندادن سوژه به دستِ روزنامههاي خيلي خوار، و همچنين خنثي كردن هر گونه عمليات رواني دشمنان نوشخوار و گوشتخوار، ديگ زودپز را مجدداً وارسي، و جيبهاي بچهها را هم از ترقههاي عيد بازرسي، و براي پر بار شدن جلسه تا آنجا كه ميشد داخل مجمعه را از تنقلات، ميوه و شيريني تلنبار، و در آرامش كامل پرداخته شد به دستور كار: * آقاي رنگين كلام رئيس سني جلسه بعنوان اولين سخنران چنين اقامه فيض كرد: الا اي خانم رنگين كماني ........ سراسر باهنر عين فلاني تو ميداني كه من عشق بلاگم ........ وگر تركش كنم يكدم هلاكم بيا و محض اين يك دو قراني ........ رئيسي را قبول كن جان ماني! (ماماني) * خانم رنگين كلام با اين شعائر، رها كرد رئيسي را نه به ظاهر، و عرض كرد با كلامي طي و طاهر: عزيزم جانكم اي مرد عادل! ...... توئي شهره به خاص و عام فاضل خودت داني كه من هستم ضعيفه ....... همان بهتر كه بنويسم عريضه بيا و اين شتر را مهتري كن ....... رسید پایت به خانه، كهتري كن في المجلس هر يك بدين نحو حرف ميزدي ...... تا كه به لطف منّان ايزدي كشيده شد اشعار به دوران نامزدي ....... آه…خوش آن روزي كه گل زدي! وقتي كه رسيد مطلب به اين جا، كردند قيام بچهها از جا، و زدند داد از هر جا، كه بابا ما هم آدميم اينجا! * بابا و رئيس جلسه، پريد يهو از روياي عرفه، و بيمقدمه كرد اعلام كه بيطرفه! و از بچهها خواست بدون هيچ تذكار، بپردازند فقط و فقط به دستور كار؛ * پسرك چو اين سخن بشنيد ........ مثل آدماي نديد و بديد گاز زد به سيب و زود دويد ....... تا كه به بالاي چهارپايه رسيد وز همانجا سخن بكرد آغاز....... پس از سلام و يك كمي آواز قصهي ياروي حيلتساز ....... بسرود و زد كمي هم ساز دخترك كه وضع را اين ديد ....... در گوش پدر محكم و به سديد (استوار) كشيد جيغ و گفت با داد: ....... كه تو اِي عادل حداد! قبول كن تا كنيم آباد ......... خانه را ز همين دوم خرداد * الغرض با اتمام سخنان دختر بيباك، رياست جلسه از آنجا كه مجمعه پر بود، محكم و با دو دست كوبيد به سرش، و اعلام كرد: آنتراك، آنتراك؛ * بعلت بسته بودن فضاي جلسه، مرد ميخواست كه بتونه نفس بكشه! در لابلاي اين تنفس رئيس رسيدگي كرد به يك تفحص، خانم هم پرداخت به امورات تجسس، بچهها هم گير داده بودند به كاركرد مگسكش؛ پس از اينكه تمام شد وقت تنفس، رئيس محكم بكوبيد بر سر، و اعضا جملگي دانستند كه آغاز شده وقت تجلس؛ * شروع كرد شور دوم را بدين نحو ........ نبينم كس بخوابد يا زَند هجو من از الان ميگويم به يكبار .............. كسي خارج نشه از دستور كار پس آنگه نطق كرد در شور ثاني ........ الهي هر چه خواهم خوب داني بلاگم را سپارم يار غاري .......... « قَبِلتُ َ اَن رياسه لن تراني» (قبول کردم) با اين تغيير موضع پنهان، ساير اعضاي خانواده رنگين كلام، مونده بودن انگشت به دهان، كه بيمعطلي نطق كرد مامان: تو كه گفتي بلاگت ترك نميشه ...... الهي هك بشه واسه هميشه من اينا هيچكدوم حاليم نميشه ........ راي آوردن ِ من، بي حرف پيشه و بعدش هم كه معلومه آقا به سر دويدن، خانم به چنگ دريدن؛ بچهها از بس شنيدن نميشه و ميشه، كه اول خيال كردن بازي گرگ و ميشه، بخاطر همين داد زدن كي گرگه كي ميشه، ولي وقتي ديدن صحنهها داره جدي ميشه، بلافاصله و به رسم مرسوم هميشه؛ قيام كردند و گفتند از همانجا، كه ما هم آدميم وايساديم اينجا؛ خانم و آقاي رنگين كلام بعد از يك نظر به دور و برشان، سريع عوض كردن گفتمانشان و بدون هيچ خط يا كه نشان، كشيدن خودشانرا سر جايشان؛ رئيس اين بار بدون هيچ تذكار ......... يكراست رفت سراغ دستور كار از پسر خواست كه حرف نزند ........ بدون آمار و يا كه سند پسرك معني حرف را فهميد ........ رفت وآروم به گوشهاي غلتيد بعدش چی شد؟ كشيد خيلي آروم و گوگولي، يه دستي به اون زلفهاي نرم و كاكلي و گفت: خداجون ندارم غير خودت توكلي! ول كرد رياست را بدون هيچ مشكلي، و يه راست رفت سراغ تيله شايدم پشكلي! * بعد از اون همهمه، و بررسي مواضع همه دخترك بدون مقدمه، گله كرد كه بابا! وقتم كمه؛ و بعد از اين تذكر سخن آغاز كرد با چنگ و تنبور ...... از اون وقتي كه دخترها شدند گور پس آنگه نطق كرد ازشادي و شور ..... چرا گمگشته در اينجا به هر جور سخن هي راند از قانون و منشور ...... كه گشته از ولايت همچنان دور « من اين را فاش ميگويم به صد جور ....... كه زن را ميكنم با مرد يكجور» و در میان نطق دو آتشهاش اعلام كرد: رئيس بايد گِرل(دختر) باشه، خوشگل و بيعيب باشه، رنگ و رخي داشته باشه؛ و نطق را به حرکات موزون کشاند؛ رئيس جلسه هم بدون هيچ تفكر، فوراً به او داد يك تذكر و از او خواست ادامه دهد، اما با ارائه مدرك و سند دختر هم گرفت مطلب را بلادرنگ، و رفت پيش داداشجون آلاكلنگ؛ حالا مانده بودن فقط دو كانديدا، عشق وبلاگ و خانم زيبا چه كسي رئيس است فردا؟ كس نداند در اين شلم شوربا پس از اينكه تمام شد سخنان، پسرك رفت و آورد گلدان عشق وبلاگ بخواند كمي قرآن، خانم هم ذكر ِ« يا سبحان» بچه ها هم نگاه به اين و آن، و همه همچنان حيران، چه بلايي داره مياد سرمان؟ كه ناگهان؛ ظاهر شد از اون بالا رنگين كمان ...... جملگي از دختره تا كه مامان دويدن و رفتن روي پشتِبام هر كدوم از رنگي كه داشت زير سر ...... بروز شد و بدون هيچ دردسر اسكن شد از ويروساي سيم و زر وقتي كه شد فايلهاي اونها كلين (تمیز) ...... خونه رو ديدن شده رنگوارنگين با خوشحالي روي هوا يا زمين ....... گفتند خداجون ما ميخواستيم همين! * و بدين سان اعضاي خانوادهی رنگينکلام، فهميدن كه دعواهاي دور و برشان، منشا ويروسي دارند، كِرم، يا شايدم تروجان! راستي چرا رو هاردتون مي ذارين؟ ....... فايلي رو كه ازش شناخت ندارين؟